قطعۀ : " آهای خبردار " از آلبوم " رگ خواب "
خواننده : همایون شجریان
آهنگساز : سهراب پورناظری
شعر : حسین منزوی
ازفریاد تا ترور ، عنوان فیلمی به کارگردانی منصور تهرانی است که سال ۱۳۵۹ در ایران تولید شد.
این فیلم مضمونی اجتماعی داشت و ابتدا قرار بود نام آن «سه یار دبستانی» باشد. در کمتر از یک ماه پس از اکران ، این فیلم توقیف شد.
عمدة شهرت این فیلم بابت سرود متن فیلم با عنوان " یار دبستانی " است. یار دبستانی بعدها در جریان اعتراضات دانشجویی به سرود رسمی این جنبش و نمادی برای مبارزه علیه استبداد تبدیل شد.
فریدون فروغی ترانة یار دبستانی را برای فیلم از فریاد تا ترور به کارگردانی منصور تهرانی اجرا کرده بود که در تیتراژ فیلم استفاده شود. در حالی که هنوز هیچ منع رسمیای برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود ، به تهرانی خبر میدهند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلماش حذف کند. در نتیجه جمشید جم خواندن این ترانه را به عهده میگیرد. ترانه ای که زندهیاد فریدون فروغی خوانده بودند بعد از فوت ایشان ، در یک سیدی در مراسم ختم او در دسترس مردم قرار گرفت و تا پیش از آن کسی آن را نشنیده بود.
با سپاس از : کیوان
"داریوش رفیعی" ، جوان خوش سیمای کرمانی ، با صدایی محزون و گرفته و ظاهری آراسته که از وضعیت مناسب مالی او خبر میداد از خانوادة بزرگ "لطفعلی خان رفیعی" ، (نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی) بود که تحصیل خود را در زادگاهش ، بم رها کرد و به تهران آمد تا به زعم خود خواننده ایی تمام عیار شود. ظاهراً امکانات و استعداد او برای این امر کافی به نظر میرسید ، ولی روزگار ، سرنوشت دیگری برایش تدارک دیده بود.
"رفیعی" در تهران از آموزش های استاد "جواد بدیع" زاده بهره گرفت و با او صمیمی شد ، چنانکه یکی از اعضای خانوادة او به شمار میرفت. خیلی زود به رادیو راه یافت و ابتدا با "مصطفی گرگین زاده" و بعد با "مجید وفادار" دوست شد و وفادار که در شناخت استعداد های جوان ، استادی صاحب نظر بود ، خوانندة محبوب خود را در او یافت. صدای نرم و غمگین و پرشور او و ترانه هایی که گاه با الهام از الحان محلی میخواند ، او را به عنوان محبوب ترین خوانندة جوان در تهران سالهای ۱۳۳۰ شناساند و شهرت و محبوبیت و ثروت زودرس داریوش جوان ، ناخواسته زمینه های تباهی و جوانمرگی او را فراهم کرد.
"رفیعی" این اقبال را داشت که آهنگسازان بزرگ چون "مجید وفادار" و "پرویز یاحقی" و ترانه سرایان کاملی چون "نواب صفا" و "بیژن ترقی" با او همکاری کنند. صدای "داریوش" ، هم بر روی ترانههای محلی مثل"مستانه" که شیرازی است ، خوب مینشست و هم ترانههای عاشقانه که حالی و آنی ویژه میخواهد. شنیدن ترانههای عاشقانه ، با صدای گرفتة این جوان بیست و دو سه ساله ، دل عاشقان را نیز به لرزه در میآورد.
یکی از این ترانهها "گلنار" نام داشت که شعر آن را "کریم فکور" سروده و مجید وفادار آهنگی در دستگاه دشتی بر روی آن گذاشته بود. قریب به اتفاق بزرگان موسیقی و ترانه ، "داریوش رفیعی" را برای استعداد در فراگیری و توانایی القای احساسات درونی خود در ترانه ، ستوده اند. جالب این که درون مایه و مضامین ترانه هایی که "داریوش رفیعی" خوانده است ، بدون این که خود ، سراینده کلام هیچ یک از آنها باشد ، آینه ای از احوال روحی خوانندة جوان و به نوعی زبان دل او مینماید.
"تورج نگهبان" ، ترانهسرا و از اعضای شورای موسیقی رادیو میگوید : «با آن که صدای داریوش ، چندان رسا و پر قدرت نبود ، ولی"آن" ی در آن بود که کمیاب و تأثیر گذار است.»
"اسماعیل نواب صفا" ، ترانهسرای مشهور نیز ، گرفتگی و شور و حال ویژة صدای "داریوش" را که از حالات درونی او سرچشمه میگرفت ، سبب فرا گیر شدن ترانههایش میداند. او ضمن آن که بر تحریرهای کم آوازی او انگشت میگذارد ، به دو نقطة قوت او نیز اشاره میکند. گلویش ، عقدههای درونش را به صدای پر کشش و پر جذبهاش منتقل میکرد و ضرب شناسیاش که شرط اول ضربی خواندن است ، خوب بود.
داریوش رفیعی صدای یک نسل از تاریخ ایران است. صدای گرم و سوخته حال و پرکشش و جذاب وی ، راز ماندگاری رفیعی پس از نیم قرن است. دوره کاری داریوش رفیعی کوتاه بود ، کمتر از هشت سال ، ولی در همان مدت کوتاه تأثیری را گذاشت که تلاطمهای نیمقرن پرواقعه و پرآشوب در موسیقی ایران ، نه تنها آن را کمرنگ نکرده ، بلکه بر جلوه و جلای آن افزوده شده است.
متاسفانه عمر داریوش رفیعی بخاطر به دام افتادن در بلای اعتیاد و بیماری کزاز خیلی کوتاه بود و در ۳۱ سالگی در۲ بهمن ۱۳۳۷ ، حیات را بدرود گفت .
یادش گرامی